با سلام و وقت بخیری
ضمن تبریک بابت پاسخ کوبنده به رژیم هتاک و ددمنش
در ارتباط با کاربرد تولرانس رخ واره در شاکله های مشتق، استفاده از این شیوه تولرانس گذاری چه تفاوتی رو با حالتی که به یکی از سطوح دهیم، خواهیم داشت؟
در مثال های میله و تسمه، در عمل چه اتفاقی بایستی صورت گیرد تا قطعه Q.C شود؟
آیا اینکه در مثال تسمه، صفحه های پشت و رو در فاصله مشخص از میان شاکله قرار بگیرند و در مثال میله هم، تاثیرات ناشی از میان خط بر سطح رو شامل بشه، پاسخ صحیحی هست؟
سلام بر شما،
شاید بهتر باشد یک بار مفهوم “تغییر شکل” را در تعریف درجات آزادی اثرگذار و بیاثر مرور کنیم.
تصور کنید یک پین با مقطع گرد را. یک سوراخ ریز در کمر این پین بزنید و یک نخ از آن عبور دهید و نخ را از دو سر بگیرید و راست نگه دارید (نخ نقش عمود بر محور استوانه را بازی میکند و پین نقش ناحیهٔ تولرانسی را). حالا اگر به یک سر پین تلنگر بزنید پین با سرعت به دور نخ میگردد و تصویری مثل یک سکه تداعی میکند. اینجا سکه دیگر پین نیست؛ استوانه “تغییر شکل” داده. پس “چرخش” حول عمود بر محور استوانه درجهٔ آزادی اثرگذار (تغییرکننده) است.
اگر همین پین را این بار در امتداد طول نخ، با سرعت هرچهتمامتر، بالا و پایین ببرید، تصویری شبیه پلیت مستطیلی تداعی میکند. پلیت دیگر پین نیست. استوانه “تغییر شکل” داده. پس “حرکت” در امتداد عمود بر استوانه هم درجهٔ آزادی اثرگذار است.
حالا یک سوراخِ ریزِ سراسری در وسط پین (روی محور پین) بزنید و نخ را از آن عبور دهید. پین را حول نخ بچرخانید. این جایی است که استوانه تغییر شکل نمیدهد و هنوز استوانه است. پس “چرخش” ناحیهٔ تولرانسی حول محور خودش درجهٔ آزادی بیاثر (بدون تغییر) است.
در همین وضعیت، پین را در امتداد نخ به جلو و عقب حرکت دهید. استوانه هنوز هم استوانه است و تغییر شکل نداده. پس حرکت ناحیهٔ تولرانسی در امتداد محورش هم درجهٔ آزادی بیاثر است.
اگر با این توضیح هنوز پاسختان را نگرفتهاید، لطفاً سؤالتان را با جزئیات بیشتری بفرمایید تا بهتر متوجه بشوم.